English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7225 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pull U ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls U ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
beat U تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
beats U تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
catch U نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
overarm U خارج شدن بازوی شناگر ازاب
kicked U ضربه پای شناگر
kick U ضربه پای شناگر
kicking U ضربه پای شناگر
kicks U ضربه پای شناگر
wave kick U حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
pull a horse U دهنه اسب را کشیدن
flight U پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
hack U ضربه خطای دست به بازوی حریف
hacks U ضربه خطای دست به بازوی حریف
hacked U ضربه خطای دست به بازوی حریف
armlock U گرفتن بازوی حریف و کشیدن ان با فشار به پشت ارنج
ball back U ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
crosscorner shot U ضربه به سمت قطر مخالف
baro jireugi U ضربه دست مخالف ایستادن
deceleration time U زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
it pleased him to go U خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
i advised him to go there U به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
reverses U حرکت در جهت مخالف
reversed U حرکت در جهت مخالف
reversing U حرکت در جهت مخالف
reverse U حرکت در جهت مخالف
retrothrust U تراست در جهت مخالف حرکت
brooklyn U ضربه به میله جلو بولینگ بسمتی مخالف دست گوی انداز
counterclockwise U درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
lobbed U ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobs U ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbing U ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lob U ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
pull a punch U در موقع ضربه دست را کشیدن
pivot arm U بازوی گردان بازوی اتصال
cock U چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cocks U چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cocking U چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
retro rocket U موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
follow-throughs U ادامه حرکت پس از ضربه
follow-through U ادامه حرکت پس از ضربه
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
sway away U رد کردن ضربه با حرکت بدن
back lift U حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
vital point U حرکت غیرمجاز ضربه به نقاط حساس بدن
pull shot U ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
He was so drunk that… U بطوری مست بود که
reportedly U بطوری که شایع است
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
lenz' law U جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
diaper pattern U طرح گل و بلبل تکراری [بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
strike U فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strikes U فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
antisocial U مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
zeugma U اسعتمال صفت یا قید یافعلی برای دو یاچندکلمه بطوری که شامل همه یایکی شود
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
swimmers U شناگر
swimmer U شناگر
naiad U مهروی شناگر
butterflyer U شناگر پروانه
backstroker U شناگر پشت
breaststroker U شناگر قورباغه
water dog U شناگر ماهر
turns U برگشت شناگر
turn U برگشت شناگر
freestyler U شناگر شنای ازاد
medleyist U شناگر شنای مختلط
waterfowler U شکارچی مرغان شناگر
armpoll U کشش دست شناگر
individual medleyist U شناگر شنای مختلط
belly whopper U شیرجه شناگر برروی شکم
Given the water ,he is a good swimmer . <proverb> U آب نمى بیند والا شناگر قابلى است .
jet U دهنه
jets U دهنه
harness U دهنه
spans U دهنه
harnessed U دهنه
spanning U دهنه
spanned U دهنه
span U دهنه
harnessing U دهنه
jetted U دهنه
jetting U دهنه
line U دهنه
hard mouthed U بد دهنه
lines U دهنه
fang U دهنه ی اچار
the open of a street U دهنه خیابان
to draw rein U دهنه را نگاهداشتن
mouths U دهنه زدن
mouth U دهنه زدن
mouthed U دهنه زدن
mouthing U دهنه زدن
bits U لجام دهنه
fangs U دهنه ی اچار
bit U لجام دهنه
head U دهنه ابزار
beak U دهنه لوله
cabiler U قطر دهنه
beaks U دهنه لوله
punted U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
muzzles U دهان بند دهنه
muzzled U دهان بند دهنه
muzzling U دهان بند دهنه
muzzle U دهان بند دهنه
gaps U دهنه جای باز
gap U دهنه جای باز
print U برود
let him go U برود
prints U برود
printed U برود
lugging U گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
lugged U گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
give rein U ازاد گذاشتن دهنه اسب
lug U گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
lugs U گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
he was made to go U او را وادارکردند برود
he refused to go U نخواست برود
he insists on going U اصراردارد که برود
he is not willing to go U نیست برود
let him go U بگذارید برود
tell him to go U بگویید برود
it is necessary for him to go U باید برود
string arm U بازوی زه کش
gatepost U بازوی در
gateposts U بازوی در
bouse U بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
He hitched the horse to a tree. U دهنه اسب را به درخت گره زد ( بست )
astragal U چنبره برجسته نزدیک دهنه توپ
narrowing U بهم کشیدگی ساقه یا دهنه جوراب
weight U بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
he durst not go U جرات نکرد که برود
he did not d. to go U جرات نکرد که برود
in order that he may go U برای اینکه برود
i made him go U او را وادار کردم برود
show someone the door <idiom> U خواستن از کسی که برود
he is indisposed to go U مایل نیست برود
he needs must go U ناچار باید برود
it is necessary for him to go U لازم است برود
he was signalled to go U باو اشاره شد که برود
he was motioned to go U باو اشاره شد که برود
none but the old shold go U کسی مگربزرگان برود
he refused to go U حاضر نشد برود
jibs U بازوی متحرک
jibbing U بازوی متحرک
jibbed U بازوی متحرک
jib U بازوی متحرک
moment arm U بازوی گشتاور
access arm U بازوی دسترسی
access arm U بازوی دستیابی
gateposts U بازوی دروازه
gatepost U بازوی دروازه
lever arm U بازوی اهرم
yardarm U بازوی افقی
whip U بازوی بار
boomed U بازوی بیل
crank arm U بازوی لنگ
booms U بازوی بیل
boomed U بازوی متحرک
whips U بازوی بار
shank U بازوی لنگر
booms U بازوی متحرک
a broken arm U بازوی شکسته
booming U بازوی متحرک
boom U بازوی متحرک
drawbar U بازوی کشش
boom U بازوی بیل
rocker arm U بازوی ننویی
whipped U بازوی بار
rocker arm U بازوی اسبک
jib=boom U بازوی جرثقیل
booming U بازوی بیل
intercolumniation U دهنه بین ستونها بر حسب قطر ستون
Long absent, soon forgotten. <proverb> U از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
sticker [guest] U مهمانی که نمی خواهد برود
it is necessary for him to go U براو واجب است که برود
Seldom seen soon forgotten . <proverb> U از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
out of sight out of mind U از دل برود هر انچه از دیده برفت
out of sigt out of mind U از دل برود هر انکه از دیده برفت
dare he go? U ایا جرات دارد برود
overland mail U پستی که از راه خشکی برود
bottom boom U بازوی متحرک جراثقال
yardarm U بازوی دکل ناو
bracer U محافظ بازوی کمانگیر
crank web U بازوی میل لنگ
roadwheel arm U بازوی غلطک شنی
wiper arm U بازوی برف پاک کن
energy absorber U مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> U جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
liberty man U ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
yards U بازوی افقی دکل ناو
rammed U بازوی انتقال نیرو سگدست
ram U بازوی انتقال نیرو سگدست
yard U بازوی افقی دکل ناو
stockade U دودکش بازوی لنگر کشتی
Recent search history Forum search
2In someone bad (or good) books.
2بازوی دست راست
2بازوی دست راست
1Jack Attac
1wave motion occurs in the elastic half-space and also radiation damping takes place
1 moves up the range
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
1در آمد این سال با کشیدن مصارف
2crucification
2crucification
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com